روایتی از آه حسرت جاماندگان اربعین در گیلان
تاریخ انتشار: ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۶۳۱۴۴۱
به گزارش خبرگزاری فارس از آستانهاشرفیه، سعید شفیعی ثابت: اربعین حسینی برای عاشقان سیدالشهدا (ع) از جایگاه ویژهای برخوردار است و حضور کمنظیر و بعضاً بینظیر زائران از سرتاسر گیتی هستی، صحنهای به نمایش میگذارد که حتی روز عاشورا حسینی نیز چنین عظمت و جلالی را تصور نتوان کرد.
آستانهاشرفیه به برکت وجود سلطان سید جلالالدین اشرف (ع) هرساله در روز اربعین پذیرای عزاداران خاندان عصمت و طهارت است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اجتماع جاماندگانی از جنس اربعین
حوالی ساعت ۹ و نیم صبح روز ۱۵ شهریور بود که باحالی بسیار پریشان و خسته و در گرمای ۳۶ درجه هوا پیراهن مشکی را بر تن کرده از منزل برای تهیه خبر وارد صحن حضرت سلطان سید جلالالدین شدم.
در حال عبور از خیابان چهره غمگین و ناراحت بسیاری از جوانان که از زیارت اربعین جامانده بودن برایم اندوهناک بود زیرا جوانان شیعه ایرانی رزق یک سال خود را در ازدحامی میلیونی اربعین، جسمی خسته و پاهایی تاولزده، دریافت میکنند.
مردمان و جوانان گیلانی که از فیض پیادهروی اربعین جا مانده بودند هیچ مامنی را بهتر از حریم امن سلطان سید جلالالدین اشرف (ع) برادر آقا امام رضا (ع) نیافتند تا دلتنگی خود را از فراق جدش حسین بازگو کنند به این دلیل صبح روز اربعین خود را به حرم دیار سلطان رساندند تا درد و دلهای خود را بگویند.
حساب اربعینیهایی که آقا امام حسین (ع) هرسال اربعین به پیادهروی کربلا میطلبید از دستم در رفته و بسیاری توان پرداخت مبلغ خرید بلیط هواپیما برای سفر به کربلا در روز اربعین را نداشتند.
پیغام یک زائر برای امام هشتم
مراسم آغاز شد و من در حال تهیه گزارش، فیلم و یافتن سوژه برای نگارش گزارشم بودم که به پیرمردی پیراهن مشکی بر تن و کلاهی بر سر، آهسته به سر و سینه خود میزند، راستش با دیدن این مرد در من حس و حال عجیبی ایجاد شد و به همین منظور به سراغش رفته تا با او گفتوگویی کنم.
این پیرمرد که خود را حسن معرفی کرد میگوید «چندین سال در روز اربعین در حرم سید الشهدا(ع)، بودم ولی امسال به دلیل بیماری و مشکلاتی نتوانستم خود را به کربلا برسانم ولی به اینجا آمدم تا پیغام خود را از طرف آقا سید جلال الدین اشرف به امام رضا (ع) برسانم و بگویم زیارت حرم حضرت عباس (ع) را قبل از فوتم نصیبم کن.»
تلویزیون شهری واقع در حرم مطهر حضرت سلطان سید جلال الدین اشرف (ع) صحنههای پیاده روی اربعین را بارها در این برگزاری مراسم عظیم جاماندگان اربعین پخش کرد و ناگاه مداح مراسم با دیدن این تصاویر خواند « اربابم الان آقا کی جای من تو حرمه / میخونم حرمتو آرزوی مادرمه» که ناگاه صدایی از گریه در بین جمعیت به راه افتاد و گویی روح و قلب تمامی حضار در کربلا و فقط جسمشان اینجا بود.
تمام هستی من امام حسین است
یکی از عزاداران حاضر در این اجتماع عظیم میگوید «چند مدتی با شنیدن نام سیدالشهدا و کربلا قلبم از غصه فراق و دوری آتش میگیرد و گلهای ندارم و اگر امام حسین (ع) مرا رها هم کند بازهم دوستش دارم زیرا همه هستی من مال حسین است.»
در حال عبور از بین جمعیت بودم که ناگهان خانم عزاداری گفت: نمیدانم تا سال دیگر زندهام یا مرده ولی برایم دعا کن که فقط یکبار دیگر در بینالحرمین زیارت اربعین خوانده و برای اربابم حسین عاشقانه اشک بریزم زیرا در کربلا دنبال گمگشته چندینساله خود میگردم.
واقعیتش را بخواهید جنس اشک برخی افراد بسبار متفاوت است و زهرا خانم یکی از این افراد حاضر در مراسم اجتماع عظیم جاماندگان اربعین بود که میگوید «تا درک نکنی نمیدانی وقتی بعد از عمود یکهزار و ۸۶ برای نخستین بار چشمت به گنبد ملکوتی حضرت عباس (ع) میخورد چه حس و حالی داری، حاضری تمام مال و ثروتت را بدهی تا یکبار دیگر به زیارت ۶ گوشه سیدالشهدا بروی.»
در مراسم جاماندگان اربعین در صحن حضرت سلطان سید جلالالدین اشرف (ع) هرکسی در تلاش برای یافتن جایی بود تا به مولای بیکفن خود بگوید «ای آقا تا کی بشینمو فقط بگم حرم/ ای آقا تو نذار من ناکام از این دنیا برم»
پایان پیام/۳۳۸۹
منبع: فارس
کلیدواژه: اربعین حسینی آستانه اشرفیه گیلان جاماندگان اربعین سلطان سید جلال الدین اشرف جاماندگان اربعین روز اربعین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۶۳۱۴۴۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نوه دختر امام خمینی در خارج از کشور مشغول چه کاری است؟
خانم معصومه حائری یزدی همسر آیتالله سید مصطفی خمینی و دختر آیتالله شیخ مرتضی حایری یزدی صبح روز ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ خورشیدی در تهران درگذشت.
آن طور که عصر ایران روایت کرده است؛ وی مادر سید حسین و مریم خمینی بود. حجتالاسلام سید حسین خمینی از اوایل دهه ۶۰ عملا از عرصه های رسمی و رسانهای کنار است و خواهر او (نوه امام خمینی) هم در خارج از کشور زندگی میکند و به طبابت و کارهای علمی اشتغال دارد و خانواده برای دفن مادر منتظر بازگشت اوست. (دو فرزند دیگر در کودکی درگذشته بودند).
از نکات شگفتآور زندگی خانم حایری این که به رغم آن که عروس ارشد امام خمینی و منتسب به یک خاندان بزرگ و مشهور روحانی دیگر هم بود زندگی بسیار عادی و گاه توام با سختی و رنج داشته است.
او شیفته سید مصطفی خمینی بود و خاطرات هجران او را با اشک بیان میکرد و همچون اعضای خانواده امام که آقا مصطفی را «داداش» خطاب میکردند او هم عادت کرده بود همسرش را این گونه خطاب و حتی بعد از فقدان چنین یاد کند.
با این که عروس ارشد امام اهل مصاحبه با رسانهها نبود اما برای اولین بار اول آبان ۱۴۰۰ و به مناسبت چهلوچهارمین سالگرد درگذشت مشکوک سید مصطفی خمینی گفتوگویی با او منتشر شد که بسیار مورد توجه قرار گرفت خصوصا جاهایی که حکایت از نگاه امروزین آقا مصطفی خمینی داشت و تصویر متفاوتی از فرزند فقید امام ترسیم میکرد.
درباره فرزندان چنین گفته بود: «خدا چهار فرزند به من داد که دو تا از آنها از دنیا رفتند و الان تنها حسین و مریم برای من باقی ماندهاند. هر دو دختر بودند و یکی در ایران و یکی در نجف از دنیا رفت. اولی چند روز بعد از به دنیا آمدن از دنیا رفت و علتش هم این که اوضاع ما در آن ایام به خاطر مسائل انقلاب خیلی ناجور و نامناسب و دگرگون بود و در همان ایامی که تازه این دختر به دنیا آمده بود، نیروهای دولتی وارد منزل ما شدند و هول و هراس ایجاد کردند و حال خود من خیلی بد و خراب بود و شاید این بچه بر اثر همان مسائل مُرد و از دنیا رفت.
دومی هم بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من میگفتند که این فرزندم، پسر بوده ...»